فناوری سلام خوش آمدید |
||
دو شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, :: 13:44 :: نويسنده : حمید
تک درختي تنها توي يک جنگل تاريک و سياه از غم و درد به خود ميپيچيد. از خودش ميپرسيد که چرا اينقدر تنهايم؟! که چرا هيچ دلي با من نيست؟ که چرا نيست دلي نگران من و تنهايي من؟ چه شود گر که دگر قد نکشم؟ چه شود اگر که من توي جنگل نباشم؟آنقدر گفت و گريست که شکست و آرام روي يک نهر روان ساخت پلي... چقدر زيبا بود !چقدر مستحکم.... و درخت تنها عشق را پيدا کرد.
عشق را در بهار بايد جست. در گردش پروانه به دور يک گل، در ذوب شدن يخ با دست نوازشگر نور و خورشيد ، درميان سفر چلچله ها، درميان قطرات باران، در ميان وزش باد و غرش ابر و طوفان عشق را بايد جست روي يک نهر روان که درختي روي آن ساخته پل ... و درخت تنها عشق را پيدا کرد عشق يعني ايثار، عشق يعني گذشتن از خود، از بود و نبود عشق يعني درختي بيجان روي يک نهر روان عشق يعني يک بغل دلواپسي گم شدن در انتهاي بي کسي
نظرات شما عزیزان:
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
ZBODY onUnload="window.alert(' حالا اگه بيشتر مي موندي كه نمي مردي')">
با اين دكمه كاري نداشته باشيد!